❤ܓܨ2نیای کاغذیܓܨ❤
پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۲۲ ب.ظ
در کمر پدرمان بودیم جایمان خوب بود
سال ها پیش
شبی که پدر جوان بود
ثانیه ها نیمه شب را نشان می داد
و وقت خوابیدن کنار هم
عشوه ای بر پا شد
ما از کمر پدر انتقال یافتیم
به شکم مادر
ما با گوش خودمان شنیدیم
که فنر های تخت راضی نبودن
از این سفر
نُه ماه ما به هر دری کوبیدیم
در شکم مادر
که بیخیال ما شوید
نشد
به دنیا آمدیم که ای کاش
سَرزا رفته بودیم
حالا هر روز هزار بار
به خودمان می گوییم
ای کاش در آن
خود ارضایی های دوران بلوغ پدر
نوبت ما بود که به دستمال کاغذی آمیخه می شدیم
و در سطل آشغال می افتادیم
که آن دستمال کاغذی
شَرف داشت به این
دنیای کاغذی ..
سال ها پیش
شبی که پدر جوان بود
مادر جوان تر
ثانیه ها نیمه شب را نشان می داد
و وقت خوابیدن کنار هم
عشوه ای بر پا شد
ما از کمر پدر انتقال یافتیم
به شکم مادر
ما با گوش خودمان شنیدیم
که فنر های تخت راضی نبودن
از این سفر
نُه ماه ما به هر دری کوبیدیم
در شکم مادر
که بیخیال ما شوید
نشد
به دنیا آمدیم که ای کاش
سَرزا رفته بودیم
حالا هر روز هزار بار
به خودمان می گوییم
ای کاش در آن
خود ارضایی های دوران بلوغ پدر
نوبت ما بود که به دستمال کاغذی آمیخه می شدیم
و در سطل آشغال می افتادیم
که آن دستمال کاغذی
شَرف داشت به این
دنیای کاغذی ..
- ۹۲/۱۰/۱۲
:
گوشیو برداشته به دوستش زنگ بزنه،مامان طرف گوشیو جواب داده.
پسرخالم میگه:ببخشید علی هست؟
مامانش میگه شما؟
میگه:من بغل دستیشم