
چقد سخته از کنار عشقت ردشیو
باخودت بگی:
"اون غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود"
مادر جوان تر
ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ
ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ
ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻝ
ﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ
ﺍﻭ ﻧﻤﮏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻧﻤﮑﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ
ﺣﺎﻝ، ﺍﻭ ﻫﺴﺖ ﻻﯾﻖِ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ
ﻫﺴﺖ
ﻻﯾﻖِ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﭘَﺴﺖ
ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﻣِﯽ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﺪﺳﺖ
ﺯﯾﺮﺳﯿﮕﺎﺭﯾﻢ
ﮐﺠﺎﺳﺖ؟!
ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ، ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺷﮑﺴﺖ!
ﭘُﺮ ﺯِ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ..
ﺭﺍﺳﺘﯽ
ﻋﮑﺴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟؟
فاصله دختر تا پیر مرد اندازه یک نفر بود؛
روی نیمکتی چوبی؛ روبه روی یک آب نمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید : غمگینی؟
- نه
- مطمئنی؟
-نه
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن
- چرا؟
- جون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید؛
شاد شاد چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد؛ کیفش را باز کرد؛
عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت
سلام دوستای گلم با توجه به نزدیک شدن ماه نفرت انگیز مهر !!!!!!!!!!!
باید بساطمو جم کنم احتمالا تا یه سال
اخه امسال دیگه سال سرنوشته !!!!!!!! از همه ی عزیزایی
ک لطف کردن و نظر گذاشتن هم تشکر میکنم امیدوارم همتون
موفق بشید
حرف اخرم اینکه همتونو دوس دارم واسم ۲آ کنید.
میسسسسسسسسسسسییییییییییی
خدافظ
یه روز بهم گفتی هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون گریه کن ک نامردی اشکاتو نبینه تا بهت بخنده.....
گفتم :اگ بارون نیاد چی؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتی :اگ چشمای قشنگ تو بباره اسمون گریش میگیره....
از اون روز خیلی گذشته.....
حالا من دارم گریه میکنم وآسمون هم نمیباره و تو اون دور ایستادی و داری ب من میخندی.............